فروشگاه

توضیحات

دراین پژوهش سعی نموده ام که باتکیه برآثار ارزشمند مورخانی همچون ابن ابار،مقری،ابن عذاری،ابن بسام،وبامراجعه به منابع کهن وبااستفاده به مصداق های تاریخی مسلم درتاریخ وادب اندلس به جمع آوری وبررسی اشعاربپردازم.

این رساله ی شامل یک مقدمه ،سه فصل ونتیجه گیری است.هرفصل ازبخشهایی تشکیل شده،نخستین فصل شامل تاریخ اندلس است.باتوجه به اینکه موضوع رساله من بررسی شعر امرای اموی است لازم بوددرموردتاریخ پیش ازامراء هم بحثی داشته باشیم.لذابخش اول درموردفتح اندلس است وبخش دوم که دنباله بحث پیشین است اختصاص داردبه دوره ی حکومت والیان وبخش سوم شامل روی کارآمدن دولت اموی تاسرنگونی آنان است.

فصل دوم شامل شعراندلسی و ویژگیهای آن است. شعر اندلسی درزمان حکومت اموی آئینه تمام نمای شعرشرقی بود.اندلسی هادائماًبامشرق زمین ارتباط داشتندوازهمان موضوعات شرقی اتخاذ می کردندوساختاروقالب شرقی رابه کارمی بردند.ازآنجاکه طبیعت اندلس بسیارزیبا وجذاب بودبرروح شاعرتاثیری عمیق می گذاشت.ازاین روی ذوق وقریحه اوشکوفامی شدوآنان طبیعت رامانند یک انسان زنده تصورمی کردندوبااوسخن می گفتندوزیبایی هایش راتوصیف می کردند.

فصل سوم،شعرامرای اموی دراندلس رادربرمی گیرد.دراین فصل ابتدا تا جائیکه درمنابع ذکرشده بوداشعارامراءراجمع آوری کردم،بعدبه دسته بندی ابیات پرداختم وباتوجه به اینکه کارم بررسی ابیات بوده پیش ازآوردن هرقطعه معنای کلی ابیات را به گونه ای آوردم که به ترجمه نزدیک است.واگرنکته خاصی دربرخی ازشعراءبوده به آن اشاره کرده ام ونکاتی ازویژگی شعری آنهاراذکرکرده ام.درآخرهم به نتیجه گیری آن پرداخته ام.

درپایان اذعان می دارم رساله ی حاضرعاری از لغزش وکاستی نیست؛اماامیدوارم که این پژوهش فتح بابی برای پرداختن به موضوعاتی ازاین قبیل باشد.

۱۱۵ صفحه فایل ورد (Word) فونت ۱۴ منابع و پاورقی دارد  

 

پس از پرداخت آنلاین میتوانید فایل کامل این پروژه را دانلود کنید

 

آندلس ، نامی است که عرب ها به شبه جزیره ایبریا، واقع در جنوب اروپا اطلاق کردند. این سرزمین در نزد یونانیان به نام ایبریا ودر نزد رومیان به اسم اسپانیا خوانده می شد. (بدر، ۱۹۸۰، ۹۵)

 گمان می رود که این کلمه،تحریف شده کلمه واندالیسیا باشدکه این نام از مهاجمین واندال گرفته شده است.آنان مردمی از نژاد ژرمن ویا اصل اسلاوی بودند که پس از استقرار در شبه جزیره ایبریا،دولت خود را به شمال آفریقا توسعه داده وبر آن منطقه نیز حکومت کردند. (بستانی، بی تا، ۴۷۲-۴۷۱)

از این رو نخستین قومی که در دوران کهن در این سرزمین ساکن شدند،اندلوش (اندلس،فندلس) نامیده شد. (حجی،۱۹۹۷، ۳۷)

شبه جزیره ایبریه در جنوب غربی قاره اروپا واقع است،که به وسیله کوه های برانس از قاره اروپا، وتنگه جبل الطارق از شمال قاره آفریقا جدا شده است. از شمال غربی تا جنوب غربی آن در امتداد آبهای اقیانوس اطلس واز شرق تا جنوب شرقی آن در امتداد دریای مدیترانه است. (مقری، ۱۹۶۸،۱/۱۵۲،حجی،۱۹۷۷، ۳۵). بدین ترتیب اندلس ناحیه ای است آباد وخرم که دارای کوه ها وآب های روان ومعادنی از زر وسیم وبناهایی سنگی داشته است؛ مورخان اسلام وغرب از آن به نام “بهشت سرزمین های اسلامی” یاد کرده اند. (حمیری، ۱۹۳۷، ۱۶۲).

۱-۲  فتح اندلس

هنگامی که نیروهای مسلمان در کناره های نزدیک و جزیره های همسایه اسپانیا گسترش می یافت[۱] این سرزمین تحت حکومت گوت ها بود. (ابن قتیبه، ۱۹۶۷ ،۲/۸۶-۸۵). مسلمانان، مغرب دور راگشوده وبر شهر طنجه دست یافته بودند وبرای سیطره کامل بر مغرب، کافی بود شهر سبته اگر در مقابل طنجه ودر سوی دیگر زبانه مغربی قرار داشت، به تصرف خود در آورند. تصرف این شهراز آن جهت برای مسلمانان دشوار بود که فرمان روای شهر-کنت جولیان- با تمام توان به دفاع از آن پرداخت وهر گونه حمله ای را که به منظور فتح آنها آن جا رخ می داد، دفع می کرد. با این وصف، موسی پسرنصیر[۲]، مشتاق دستیابی بر این شهر مستحکم شد وسرانجام به آن چه می خواست، رسید.(مونس، ۱۹۵۹، ۵۲)

مسلمان زمانی که مغرب را به طور کامل فتح کردند، طبیعی بود که موج کشور گشایی شان آرام نگیرد ولذا طارق[۳]با سپاهیان عرب همراه خود، در کنار طنجه اردو زد. (بلاذری، ۱۹۵۹، ۲۳۲)

موسی نیز نوزده هزار سپاهی از بربرهای به اسلام گرویده رابا سلاح وذخیره کامل در اختیار طارق قرار داد. با گذشت زمان وپس از انتشار اسلام درمغرب، مردم آن سرزمین برای پیش بردن پرچم آیین نو، جرأت وآمادگی پیدا کردند. بدین ترتیب اندیشه فتح اندلس یا اسپانیای اسلامی به اذهان آنان خطور کرد. (مقری، ۱۹۶۸، ۱/۱۰۷، ۱۱۱، ۱۱۷)

در این هنگام نامه ای از کنت جولیان به موسی رسید که در آن مسلمانان را به فتح اندلس فراخوانده و وعده داده بود که سنگرهای خود را به ایشان خواهد سپرد. موسی از طریق منابع اطلاعاتی کنت جولیان وهم پیمانانش با خبرشد که اوضاع داخلی اسپانیا سخت دچار آشفتگی واختلاف سیاسی است واز این روی، به ندای وی پاسخ مثبت داد. (ابن عذاری، ۱۹۵۱، ۴/۲؛ مؤلف مجهول، ۱۹۸۱، ۵)

در پی پیشنهاد جولیان مبنی براین که سبته وپایگاه های دیگرش را در اختیار مسلمانان گذاشته وگشتی های خود رابرای حمل لشکر اسلام در اختیار آنان قرار داده ولشکر خود رابه موسی سپرده واورا در تمام مراحل راهنمایی کند، موسی از خلیفه اموی ولید بن عبدالملک برای شروع عملیات نظر خواست وخلیفه موافقت خود رابا این شرط اعلام کرد که نخست، قدرت اندلس را با اعزام گروه هایی برای حمله های کوچک وگذارا بیازمایند. (مؤلف مجهول، ۱۹۸۹،۵ عنان،۱۳۶۶، ۱/۳۷).

بدین منظور در رمضان ۹۱ ق. برابر با ۷۱۰ م نیروی کوچکی مرکب از پانصد تن از جنگجویان که صدتن از ایشان سواره بودند با گذر از تنگه به شبه جزیره ایبریا در آمدند. این حمله به فرماندهی ابوزرعه بن مالک معافری انجام شد. این گروه در جزیره ای مقابل سبته که بعدها به نام فاتح آن، “طریف” نام گذاری شد، فرود آمدند وحملات خودرا آغاز کرده، با انبوهی از غنایم به دست آمده به سلامت باز گشتند. موفقیت آمیز بودن این یورش، مسلمانان را به فتح اندلس امیدوارساخت وآنان را تشویق کرد به فرماندهی طارق به حمله ای بزرگ تر بپردازند. (عنان؛ ۱۳۶۶، ۱/۳۸-۳۷).

بدین ترتیب طارق در ماه رجب ۹۲ق. برابر با آوریل ۷۱۱م از تنگه عبور کرد ودر کنار کوهی لنگر انداخت که با انتساب به وی، “جبل الطارق” نام گرفت. (حجی، ۱۹۹۷، ۴۶) طارق در مدتی کوتاه، شهرهای استجه سپس قرطبه، غرناطه، البیره وطلیطله را تصرف کرد، به طرف شمال رفت وپس از عبور از قشتاله ولیون و کوه های آستوریاس، بر سواحل جنوبی اندلس دست یافت ودر مدت یک سال از جنوب تا شمال اندلس را تصرف کرد. (ابن قوطیه، ۱۹۸۲، ۳۵-۳۴).

طارق، اخبار پیشروی ها را به اطلاع موسی رسانید وچون از موسی بن نصیر کمک خواست، او نیز در رمضان ۹۳ق/ ژوئن ۷۱۲م. با سپاهی مجهز حمله ی خود را آغاز کرد وپس از گذشت یک سال از شروع حمله ی موسی، دو فرمانده در شهر طلبیره واقع در شمال غربی طلیطله، به هم رسیدند وپس از مدتی اندلس به دست مسلمانان فتح شد. آنان از دورترین نقطه جنوبی تا کوهساران پیرنه و سواحل شمالی را از مالقه و طرکونه و در شرق تا اشبونه در غرب را گشودند و از دشت های جنوبی تا ارتفاعات قشتاله را تصرف کردند واز هیچ شهربزرگ یا دژ استواری نگذشتند؛ مگر اینکه برفرازش پرچم اسلام را برافراشته، آنان سرزمین را تحت قلمرو وسیع دولت بزرگ اسلامی درآوردند. (مؤلف مجهول، ۱۹۸۹،۱۵).

سرانجام در سال ۹۵ق. طارق و موسی بن نصیر از سوی ولید بن عبدالملک به دمشق فراخوانده شدند و پیشروی ها متوقف شد.

در برخی منابع آمده است که ولید بعد از باخبرشدن ازفتح وپیروزی موسی بن نصیر به او بدگمان شده و پنداشت که او قصد دارد وی را از خلافت خلع وخود در آن جا حکومت کند. نامه های موسی هم به علت درگیری ها مدتی به تأخیر افتاده بود واین امر بربدگمانی خلیفه اموی افزود. اما موسی چنین فکری درسرنداشت؛ بلکه می خواست سپاه اسلام را پس ازفتح کامل اروپا از طریق قسطنطنیه وآسیای صغیر به شام، پایتخت خلافت اسلامی برساند وبه این ترتیب تمامی حوزه مدیترانه را تحت اختیار دولت اسلامی درآورد. اما اصرار ولید به آمدن اوبه دمشق وی را از هدفش بازداشت. (ابن عذاری، ۱۹۵۱، ۲/۲۰؛ مؤلف مجهول، ۱۹۸۹، ۱۹).

به هرحال، موسی در سال ۹۵ق. برابر با ۷۱۴م اندلس را ترک کرد وهنوز در راه بازگشت به شام بود که ولید بن عبدالملک درگذشت وبرادرش سلیمان به مدت دوسال جانشین او شد. موسی بن نصیر هم درحالی که فرزند خود عبدالعزیز رابه عنوان والی به حکومت اندلس گماشته بود، خود در مدینه درگذشت. (سالم، ۱۹۶۲، ۱۱۲)

۱-۳ از فتح تابرپایی دولت اموی

همان گونه که درفصل پیش اشاره شد عبدالعزیزبن موسی بن نصیر از همان زمان که پدرش موسی در صفر سال ۹۵ق. خاک اندلس راترک گفت، عهده دار امارت این سرزمین شد.

یکی از کارهای عمده ی عبدالعزیز به عنوان نخستین حکم ران اندلس درعصر والیان، ادامه وتکمیل فتوحات این سرزمین ود. اونقاطی از اندلس راکه درزمان پدرش ناگشوده بود، گشود؛ به خصوص درطول ساحل شرقی اندلس وتاشهر بارسلون پیش رفت. دراین منطقه بایکی از نجبای گوت به نام تدمیر پیمان بست وبه مقتضای این پیمان، قلمرو اوتحت نظارت مستقیم حکومت مسلمان درآمد. (مراکشی، ۱۹۶۳، ۳۵؛ سالم، ۱۹۷۱، ۳۱)

سپس برای آرامش اوضاع، سیاست مسالمت وآشتی رادر پیش گرفت. اومردی خیرخواه وبا فضیلت بود. به حکومت نوپا واداره ی آن سامان بخشید وبرای اجرای احکام قانونی وتنظیم اصول مدنیت اسلامی، دیوان تأسیس کرد. تا احکام واصول را به تناسب اوضاع رعایای جدید تنظیم کند.    ( ابن اثیر، ۱۹۴۴، ۵/۸). وشهر اشبیلیله را پدرش موسی به پایتختی حکومت برگزید و او( عبدالعزیز) با همسرش دردیر (سانتا روفینا) ساکن شد واز دیر به عنوان مسجد برای برگزاری شعائر اسلامی استفاده کرد. (مؤلف مجهول، ۱۹۸۹، ۲۰). عبدالعزیز به رقم سیاست مسالمت طلبانه خود؛ نتوانست میان قبیله های گوناگون، وفاق ودوستی پدید آورد وحتی به فروخواباندن شورش های سپاه خود موفق نشد؛ زیرا که بیش از حد مطیع همسرش بود وبه آئین ها وتشریفات سلطنت علاقه مند بود ودر اهداف خودثابت قدم نبود. چنان که برخی مورخان گفته اند: ((وی به سان شاهان گوت، افسر گوهرنشانی برسرمی نهاد وبه یارانش درهنگام باریابی فرمان می داد که برایش به خاک بیفتند.)) هم چنین گفته اند که اوبه مسیحی شدن متهم شده بود وبرای استقرار حکومتی مستقل در اندلس تلاش می کرد. به همین دلیل گروهی از سپاه به تحریک سلیمان – خلیفه اموی – درسال ۹۷ق . درحالی که عبدالعزیز درمسجد اشبیلیه درحال نماز بود، او راپس از یک سال ودو ماه حکومت، به قتل رساندند. (مؤلف مجهول، ۱۹۸۹، ۲۰؛ ابن اثیر، ۱۹۹۴، ۵/۹).

سپاه اندلس پس از ترور عبدالعزیز و بعد از مدتی که اندلس بدون والی بود ایوب – پسر حبیب لخمی – خواهر زاده ی موسی بن نصیر را به حکومت اندلس برگزیدند او مردی صالح و پرهیزگار بود . (عنان ، ۱۳۶۶ ، ۱ / ۷۳)

مهمترین اقدامی که از جانب وی انجام گرفت ، انتقال مرکز حکومت از اشبیلیه به قرطبه بود ؛ زیرا که این شهر از مرکزیت بیشتری برخوردار بود و برای پایتخت مناسب تر بود . اما دوران حکومت او کوتاه بود و فقط شش ماه دوام داشت . (سعدون ، ۱۹۹۸ ، ۲۷ )

اما ازآن جایی که حکومت اندلس تحت اختیار کارگزار آفریقا قرار داشت محمدبن یزید – حاکم وقت آفریقا – پس از مرگ عبدالعزیز بن موسی، اقدام سپاهیان درانتخاب ایوب بن حبیب به امارت اندلس را تأیید نکرد و بلافاصله درذیحجه سال ۹۷ق. حربن عبدالرحمن بن ثقفی رابه امارت آنجا فرستاد (ابن خلدون، ۱۳۶۶، ۱۶۹)، حربه همراه چهارصد نفر از سران افریقیه وارد اندلس شد. این فرمانروای جدید درآغاز به سرکوبی فتنه هاومنازعاتی که میان عرب ها وبربر درگرفته بود پرداخت ولشکر را اصلاح کرد واوضاع را به نظم درآورد وسراسر کشور را امنیت بخشید. سپس لشکری را آماده کرد ورهسپار شمال شد تا شهرها ودژهای شمالی راکه مسلمانان پیش ازاین تصرف کرده بودند وبار دیگر به دست مسیحیان افتاده بود، باز پس گیرد؛ اما به علت اغتشاشاتی که در قرطبه به وجود آمدلشکر راباز پس خواند. وی مرد ستم کار وسخت گیربود وبه مدت دوسال وهشت ماه دراین کشور حکومت کرد.(عنان، ۱۳۶۶، ۱/۷۴- ۷۳)

سلیمان بن عبدالملک در دهم صفر سال ۹۹ق. درگذشت وعمربن عبدالعزیز به جای وی به خلافت رسید واو سمح بن مالک خولانی را برای اداره اندلس برگزید. (مؤلف مجهول، ۱۹۸۹ ، ۳۰ ) وی مقرر داشت که اندلس به خاطراهمیتی که دارد ایالتی مستقل از افریقیه، بی واسطه، تابع دستگاه خلافت باشد. (عنان، ۱۳۶۶، ۱/۷۴) سمح درجنگاوری ومملکت داری مهارت بسیار داشت وبه اصطلاحات جدید مالی وعمرانی پرداخت. پل رومی قرطبه برروی نهر وادی الکبیر که آن رابه نواحی جنوبی اندلس وصل می کرد ویران شده بود؛ به طوری که مردم فقط با قایق، قادر به عبور ازرودخانه بودند. عرب ها برای رفتن از جنوب به پایتخت خود، نیاز شدیدی به یک پل مستحکم داشتند. سمح طی نامه ای به عمربن عبدالعزیز از وی اجازه تعمیر این پل راخواست. خلیفه نیز به وی این اجازه راداد وسمح موفق گردید پل رومی قرطبه را به نحو زیبا ومستحکمی احداث کند. ( مؤلف مجهول، ۱۹۸۹، ۳۱-۳۰). وی علی رغم تلاش هایی که درجهت اصلاح امور کشور انجام داد به سرکوبی یاغیان پرداخت وفتوحات خودرا ادامه داد وشهرهای شمالی اندلس همچون: قرقشونه، وسپتمانیا ونارین را تصرف کرد ودامنه متصرفات راتاجنوب فرانسه ادامه داد وبه علت علاقه ای که به جهاد داشت، طولی نکشید که در روز عرفه سال ۱۰۲ق پس از پیشروی دردل سرزمین گالیا وپس از نبرد با مسیحیان آن سوی رشته کوه های پیرنه در نزدیکی دروازه های تولوز به شهادت رسید. (ابن عذاری، ۱۹۵۱، ۲/۲۶) دراین جنگ بسیاری از مسلمانان کشته شدند وارتش اسلام درپرتو تلاش یکی از بزرگان سپاه به نام عبدالرحمن بن عبدالله غافقی توانست عقب نشینی کند. عبدالرحمن که سپاهیان، وی رابه ریاست وفرماندهی خود انتخاب کرده بودند – تمام توان خود رادرراه جمع آوری سپاه پراکنده ی مسلمانان وعقب نشاندن آن ها به کارگرفت تا آن که به اندلس بازگشت ونخستین دوره حکومت او از همین جا آغاز شد.(مونس ، بی تا، ۲۵۲). اما بیش از چند ماه دوام نیاورد تا آن گاه که  عنبسه بن سحیم الکلبی آمد. اورا بشربن صفوان الکلبی – والی افریقیه – برای حکومت اندلس انتخاب کرده بود. وی درماه صفر سال  ۱۰۳ ق. به اندلس آمد وبه تنظیم امور واصلاح سپاه وآماده کردن آن برای غزوات تازه پرداخت ودر اواخر سال ۱۰۵ق. برابر با ۷۲۴م. به شهرهای شمالی حمله کرد وبار دیگر از کوه های پیرنه گذشت وبسیاری از دژها را تصاحب کرد ودرسال ۱۰۷ق. برابر با ۷۲۵م درهنگام نبرد، به سختی مجروح شد ودیده از جهان فروبست. (عنان، ۱۳۶۶، ۱/۸۳). پس از او عزره بن عبدالله الفهری به حکومت رسید وتنها دوماه درآن منصب باقی ماند وپس از یحیی بن سلمه الکلبی به حکومت رسید. وی درماه شوال سال ۱۰۷وارد اندلس شد ودوسال ونیم درآن کشور حکومت کرد ودرایام او اتفاق یا جنگی که قابل ذکر باشد واقع نشد. ( ابن خلدون، ۱۳۶۶، ۳/۱۶۹؛ عنان، ۱۳۶۶،۱/۸۳) این سه نفر مجموعا هفت سال براندلس حکومت کردند ودراین مدت به جانب داری از قبایل کلبی – یمنی برخاستند. حمایت این حکام از یمنی ها طبیعتا نارضایتی وخشم قبایل قیسی رابه دنبال داشت. قیسی ها هم به دنبال فرصتی بودند تا انتقام خودرا از قبایل رقیب بگیرند. این انتظارچندان به طول نیانجامید وبا انتخاب عبیده بن عبدالرحمن سلمی به عنوان حکم ران آفریقا اوضاع حکومت به نفع قیسی ها تغییر یافت. (ابن اثیر، ۱۹۹۴، ۵/۵۶) از این به بعد اندلس سال ها شاهد فرمانروایی قیسیان بود. دراین مدت یمنی ها با رنج ها ومصائب سختی مواجه شدند. در خلال این سال ها عثمان بن ابی سعید الحثعمی (شعبان ۱۱۰- محرم۱۱۱)، حذیفه بن الاخوض القیسی(ربیع الاول ۱۱۰ – شعبان ۱۱۰)،هیثم بن عفیر الکنانی (محرم ۱۱۱- ذیقعد۱۱۱)ومحمدبن عبدالله اشجعی (ذیقعده ۱۱۱- محرم ۱۱۲) براندلس حکومت کردند. (مؤلف مجهول، ۱۹۸۹، ۳۱). از این عده هثیم چنان بریمنی ها سخت گرفت که موجبات خشم آنان را فراهم آورد وسخت گیری او به حدی رسید که هشام به رقم قیسی بودن خود ، کار هثیم رازشت شمرد وپس از عزل او به شدت کیفرش کرد. (مؤنس، ۱۹۵۹، ۱۷۰)

از دوران هیثم به بعد، خصومت آشکار وخطرناک قیسیان ویمنیان در اندلس آغاز شد که این خصومت در آینده ای نزدیک، بدترین تأثیرات رابرسرنوشت اسلام در اندلس به جای گذاشت. عبیده بن عبدالرحمن سلمی، حکم ران آفریقیه، پس از عزل هیثم در صفرسال ۱۱۲ ق.عبدالرحمن بن عبدالله غافقی رابه امارت اندلس برگزید. وی از جنگاوران بزرگ اندلس بود وبیش تر زندگی خود راتا آن زمان در جنگ با دشمنان آن سوی جبال پیرنه گذرانده بود. (مؤلف مجهول، ۳۲ ، ۱۹۸۹) وی سرداری بزرگ بود وآگاهی او از فنون نبرد دربسیاری از جنگ ها به ثبوت رسیده ودر اداره مملکت و فرمان روایی توانا وخردمند وبدون تردید از بزرگ ترین والیان اندلس بود. (زبیب، ۱۹۹۵، ۲/۸۰) اودر آغاز فرمان روایی اش به سرزمین های مختلف اندلس سرکشید وکارها رابه نظم درآورد. همچنین درصدد بود تا انتقام خون سمح بن مالک رابگیرد. به همین منظور دراوایل سال ۱۱۴ق. با انبوهی از سپاهیان به طرف شمال حرکت کرد وپس از عبوراز جبال پیرنه وارد فرانسه شد. او موفق شد درظرف چند ماه، نیمی از جنوب فرانسه را از مشرق تا مغرب تسخیر نماید. (عنان، ۱۳۶۶، ۱/۹۲ -۹۱) شارل مارتل – سردار فرانک ها – که این بارخطر راجدی می دید با تدارک لشکری عظیم از تیره های گوناگون چون فرانک ها وژرمن ها به مقابله با عبدالرحمن شتافت. گرچه درآغاز این جنگ، پیروزی از آن مسلمانان بود؛ اما حادثه ای باعث تغییر سرنوشت جنگ شد.  گروهی از لشکریان شارل مارتل موفق شدند خود رابه اردوگاه غنایم برسانند ومسلمانان ترسیدند که مبادا همه آن اموال به دست دشمن بیفتدو درنتیجه گروهی برای دفاع از غنایم به تلاش وتکاپو افتادند وبین سپاهیان مسلمان اختلاف افتاد وتلاش عبدالرحمن برای انسجام سپاه به جایی نرسید وخود لحظاتی بعد درجریان جنگ کشته شد وبامرگ او جنگ به پایان رسید. درپایان آن روز، مسلمانان به عقب بازگشتند واین واقعه در تواریخ اسلامی به واقعه ((بلاط الشهداء)) شهرت پیدا کرده علت این نام گذاری آن بود که شمار بسیاری از بزرگان مسلمین وتابعین درآن به شهادت رسیدند. (عبادی، ۱۹۷۸، ۸۴- ۸۳؛ سعدون ، ۱۹۹۸، ۳۷- ۳۴). شکست مسلمانان در بلاط الشهداء وکشته شدن عبدالرحمن دررمضان سال ۱۱۴ق. کشور رادربحرانی بزرگ فروبرد. زیرا یمنیان با استفاده از مرگ غافقی- رئیس وبزرگ خود – عبدالملک بن قطن – را دراول شوال ۱۱۴ ق. به حکومت برگزیدند. وی به منظور سرکوب شورشیان عازم شمال شد وپس از سرکوب آنان با عبور از جبال پیرنه وارد بلاد بشکنس (بسکونیه ) شد. (ابن اثیر، ۱۹۹۴، ۵/۸۰). او درچندین نبرد زیان های فراوان دید وبه قرطبه بازگشت وپس ازدو سال حکومت درسال ۱۱۶ق. عزل شد وعقبه بن حجاج سلولی به جای او به حکومت رسید وبه مدت هفت سال حکومت کرد که طبق گفته صاحب اخبار مجموعه قسمت عمده ای از هفت سال حکومت وی، صرف جنگ وکشورگشایی در آن سوی کوه های پیرنه، درجنوب خاک فرانسه گردید.(۳۴- ۳۳). دراین زمان درافریقیه میان عرب ها وبربرها اختلاف افتاد ودامنه این اختلاف به اندلس کشیده شد. شهرهای مارده، طلبیره واسترقه را آشوب فرا گرفت. دراین هنگام عبدالملک بن قطن هم عقبه بن حجاج رااز حکومت عزل وخود با پشتیبانی یمنی ها برای دومین بار به حکومت اندلس رسید. اوبرای سرکوب شورشیان از بلج بن بشیر قیسری – فرمانده لشکر شام – درسبته یاری خواست وبه کمک او بربرها رادر قرطبه وطلیطله درهم شکست. اما پس از چندی بلج بر عبدالملک شورید واو رابه قتل رساند وحکومت اندلس رابه دست گرفت. (مؤلف مجهول، ۱۹۸۹، ۴۴- ۴۲، ابن اثیر، ۱۹۹۴، ۵/۹۲).

دراین میان فرزندان عبدالملک در سرقسطه شروع به مخالفت کردند وآماده ی نبرد شدند ودرسال ۱۲۴ق درجنگی که میان شامیان با بربرها وعرب های اسپانیا در گرفت، بلج به شدت زخمی شد و براثر شدت جراحات وارد شده در گذشت ودر نهایت جنگ به نفع شامیان به پایان رسید. وپیروز مندانه به قرطبه بازگشتند. ثعلبه بن سلامه عاملی حاکم اندلس شد. (عنان، ۱۳۶۶، ۱/۱۳۰- ۱۲۹). ثعلبه که به مقاومت در مقابل اعراب محلی تصمیم گرفته بود در نظر لشکریانش از محبوبیت زیادی برخوردار بود. (مؤلف مجهول، ۱۹۸۹، ۲۴) با این وصف عرب ها وبربرها وی رادر جنگ شکست دادند و وادار کردند که به قرطبه عقب نشینی کند؛ اما هن

 


[۱] در این هنگام موسی پسر نصیر جزیره سردانیه وشهر های آن را گشود وعلاوه بر زر وسیم بسیار سه هزار نفر را به اسارت گرفت وبه گشودن سوس اقصی پرداخت ودر جزیره میورقه پیاده شد وآن جارا گشود. وطارق، غلام خود راکه به فتح وشهرها ودژهای بربردر افریقا مشغول بود به فتح طنجه واطراف آن فرستاد. (ابن قتیبه، ۱۹۶۷، ۲/۸۷-۸۵)

[۲] موسی، فرزند نصیربن عبدالرحمن بن زید کبری در سال ۱۹هجری در زمان خلافت عمربن خطاب بدنیا آمد ودر مدینه در گذشت. (ابن الکردبوس،۱۹۷۱، ۴۴)

[۳] طارق، فرزند زیادبن عبدالله بن رفهو بن ورفجوم بن نیز غانس بن ولهاص بن یطوفت بن نفران، پیش از فتح اندلس از کارگزاران موسی، پسر نصیر بود. (ابن عذاری، ۱۹۵۱، ۲/۵)

………………………..

…………………………

-۸-۲ ویژگی شعری

مستنصردر اشعارش الفاظی زیبا و روان و عبارتی سرشار از عاطفه وعشق به معشوق اش را به کار برده و از وزن متناسب با موضوع شعرش استفاده کرده که به زیبایی قصایدش افزوده و باعث لطافت شعری او شده است.

شاعر در بیت:

فیا مقتلی العبری علیها اسکبی دما       یا کبدی الحری علیها تقطعی

دو فعل امر اسکبی و تقطعی را در مفهوم التماس به کار برده است.

۳-۹ محمد بن هشام به عبدالجبار بن الناصر (المهدی)

المهدی یکی از امیران اموی است که تنها یک قطعه کوتاه شعری از باقی مانده است. محدبن هشام این شعر رادرباره پسر بچه ای سروده وبه او گفته که تو صفت انعطاف پذیری خود رابه شاخه تر وتازه آس هدیه کردی گویا او در حرکاتش به تو شبیه است و نفس تو هم مانند درخت آس خوشبوست.

أهدیت شبه قوامک المیأس               غصنا رطیبا ناعما من آس

وکانما تحکیک فی حرکاته             و کانما تحکیه فی الانفاس

شامی ۱۹۹۱، ۲/۵۱۱

۳-۹-۱ ویژگی شعری:

کاربرد سجع در بیت اول در دوکلمه ((میأس و من آس )) که سجع مطرف است.

شاعر حرکات آن درخت رابه حرکات پسربچه ونفس آن کودک را به بوی درخت آس تشبیه کرده . (تشبیه مرسل مفصل)

۳-۱۰ سلیمان بن الحکم الثانی بن الناصر «المستعین بالله»

مستعین یکی از امرای اموی است. وی مردی ادیب و متکلم بود وشعر نیکو می گفت. قطعاتی در موضوع سیاسی و غزل سروده که با مطالعه ی منابع تاریخی امکان دست یابی به آن ها فراهم شد . این سروده ها عبارتند از :

۳-۱۰-۱ شعر سیاسی

مقری در مورد قصیده ی زیر می گوید: بعد از آن که مستعین این قطعه را به اطلاع بزرگان قومش رساند باعث فساد و آشوب در حکومتش شد. وی در این ابیات چنین می گوید: قسم به جان کسی که عبادت می کند و روزه می گیردو تکبیرگو است باید دفاع کنم از او در برابر کسی که سرکشی میکند و کفرمی ورزد . دید که آثاردین خدا زنده می شود پس آثار آشکار آن را دگرگون ساخت شگفتا از عبد شمس که با وجود بزرگی ها از گروه بربرها شده . اگر اختیار در دست من بود آن ها را دور می کردم وبا شمشیر محاکمه می کردم . بنابراین یازندگی راانتخاب می کنی واز فقدان آن ها لذت می بری و یا مرگی راکه در آن نبینم آن چه را که می بینم.

حلفت بمن صلی وصام وکبرا        لأعمدها فیمن طغی و تجبرا

وابصر دین الله تحیا رسومه         فبدل ما قد لاح منها و غیرا

فوا عجبا من عبشمی[۱] مملک        برغم العوالی و المعالی تبربرا

فلو أن امری بالخیار نبذتهم         و حاکمتهم للسیف حکما محررا

فاما حیاه تستلذبفقدهم               و إما حمام لانری فیه ما نری

مقری ۱۹۶۸، ۱/۴۳۰- ۴۲۹

۳-۱۰-۲ غزلیات

مستعین قصیده ای دارد که درآن به قطعه هارون الرشید [۲]پاسخ گفته و با او به معارضه برخاسته. هارون الرشید در اشعار خود چنین گفته: سه زن مالک من شدند و برمن تسلط یافته ودر قلبم جای گرفتند. مرا چه می شود که تمام مردم از من اطاعت می کنند و من از این سه زن اطاعت می کنم ولی آنها سرعصیان دارند. آن هم به این دلیل است که حکومت عشق از حکومت و سلطه من قوی تر است.

ملک الثلاث الانسات عنانی         و حللن من قلبی بکل مکان

مالی تطاوعنی البریه کلها       واطیعهن و هن فی عصیانی

ما ذاک الا أن سلطان الهوی       و به قرین، أعز من سلطانی

مستعین در پاسخ رشید ابیات زیر را سروده که از حیث قافیه و وزن با شعر هارون برابر است . او گفته : در شگفتم که شیر از تیزی نیزه ام هراس دارد ولی من از سحر و جادوی مژگان محبوبم می ترسم . با حوادثی هولناک رو برو می شوم و هیچ واهمه ای ندارم اما از روی گرداندن و دوری او می ترسم . سه کنیز مالک روحم شدند که همانند عروسک هستند صورتی گلگون و نورانی و بدن نرمی دارند . همانند ستارگان در تاریکی از بالای شاخه ها ظاهر شده اند . یکی از آنان در زیبایی همانند هلال ماه و دیگری دخت سیاره ی مشتری و سومی شاخه ی درخت بیدمشک است . خواستم که رضایت آنها را نسبت به خودم جلب کنم اما با وجود سلطنت و حکومتم آنها بر من تسلط یافتند . ایشان به قلمرو ممنوعه پای گذاشتند و مرا در اوج قدرت هم چون اسیری رنجور کردند . پادشاهی را که در برابر هوای عشق ذلیل و خوار است . سرزنش نکنید زیرا که ذلت وخواری عشق عزت و حکومتی دوباره است

 


[۱] عبدشمس بن عبد مناف جد امویان (بیضون ۱۹۸۷ف ۱۲۰)

[۲] مراکشی در کتاب المعجب آورده است که این ابیات دراصل برای عباس بن احنف سپس به هارون الرشید نسبت داده شد(بی تا ۷۱)

………………..

بلافاصله بعد از پرداخت موفق لینک دانلود این پروژه فعال خواهد شد.

 

نقد وبررسی

نقد بررسی یافت نشد...

اولین نفر باشید که نقد و بررسی ارسال میکنید... “تاریخ ادبیات و شعر اندلس”